• 1402/10/09 - 00:37
  • 79
  • زمان مطالعه : 49 دقیقه

نهم دی روز بصیرت و میثاق امت با ولایت گرامی باد

9دی را باید گرامی داشت و از فراموش شدنش جلوگیری کرد زیرا حماسه بزرگ و تاریخی خلق شده در چنین روزی، نمایش قدرت فکری ملت ایران و قدرت نظام جمهوری اسلامی است.

 

 

 

 

 

 

 9 دی، یک حماسه بی‌نظیر تاریخی و تجلی «وحدت ملی» حول محور «ولایت فقیه» و رهبری حضرت امام خامنه‌ای (مدظله‌العالی) است. مردم مؤمن و انقلابی ایران با خلق حماسه ماندگار و اعجاب‌برانگیز 9دی، دیانت، بصیرت، ولایتمداری، دشمن‌شناسی، وفاداری و تکلیف‌گرایی خود براساس اسلام ناب محمدی (ص) را به نمایش گذاشتند. به طور قطع روز 9 دی، یوم‌الله است چراکه در این روز، ملت ایران تحت هدایت‌های الهی و عنایات ائمه اطهار و خصوصاً حضرت اباعبدالله‌الحسین (ع)، بزرگ‌ترین توطئه خارجی و فتنه داخلی علیه انقلاب اسلامی و نظام ولایی را در هم شکست. بنابراین 9دی را می‌توان از نقاط عطف تاریخی در فرآیند و عرصه تقابل راهبردی و مبارزه مستمر و دائمی میان انقلاب اسلامی و ملت ایران، با نظام سلطه و شبکه استکبار دانست. تأمل در این نقطه عطف تاریخی نشان می‌دهد خودجوشی و مردمی بودن از ویژگی‌های اصلی و برجسته این حماسه تاریخی است.

این خروش مردمی به صورت گسترده و فراگیر در سراسر کشور با حضور دهها میلیونی مردم نشئت گرفته از روحیه عاشورایی و انقلابی ملت ایران است. این خروش و حرکت خودجوش، تجلی و تبلور همزمان تولی و تبری یک ملت مؤمن و انقلابی است. ملت ایران با خلق حماسه 9دی، خشم مقدس و انزجار خود را از دشمنان و استکبار از یک طرف، و میثاق، وفاداری و نصرت ولی فقیه را از طرف دیگر، به نمایش گذاشت. ملت ایران با این کار خود که کاری بود کارستان، ‌تمامی دوستان و علاقه‌مندان به انقلاب اسلامی در سراسر جهان را خوشحال کرد و عصبانیت استکبار و مزدورانش را برانگیخت. جبهه استکبار در 9 دی سال 88 با مشاهده حماسه ملت ایران به شدت عصبانی شد و به همین دلیل و با هدف کمک به فتنه‌گران و مجازات مردم حماسه‌آفرین، وضع و تشدید تحریم‌های ظالمانه علیه جمهوری اسلامی را در دستور کار خود قرار داد. شکست دادن فتنه‌ای که غربی‌ها برای پدید آوردن آن در ایران بیش از 20 سال کار کرده بودند، کار بزرگ ملت ایران در 9 دی بود. امریکایی‌ها و همپیمانان‌شان، هرگز تصور نمی‌کردند ملت ایران بتواند بزرگ‌ترین تهدید و توطئه علیه انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی را به یک فرصت تبدیل کند. اما ملت ایران این کار بزرگ را انجام داد و با افشای جریان نفاق جدید در جامعه اسلامی و جراحی غده‌های سرطانی، انقلاب و نظام را برای چندین دهه بیمه کرد و زمینه‌های فتنه بعدی را از بین برد. با نگاهی تیزبین و بصیرتی نافذ، می‌توان دریافت که آن حادثه بی‌نظیر در 9 دی، انقلاب را تداوم بخشید و عوامل ماندگاری این انقلاب توحیدی را تقویت کرد.

در یک کلام اگر بخواهیم عظمت حماسه 9 دی را فهم و درک نماییم، باید به ریشه‌یابی فتنه 88 بپردازیم و ماهیت و ابعاد این توطئه بزرگ و پیچیده را مورد توجه قرار دهیم. با کشف ماهیت فتنه و اهداف براندازانه آن، خیانت جریان فتنه و سران آن آشکارتر می‌شود. فتنه 88 از آنجا که بیگانگان طراح اصلی آن از سال‌ها قبل بودند، یک فتنه امریکایی ـ صهیونیستی است. عده‌ای تصور می‌کنند حوادث سال 88 در مقطع انتخابات و پس از آن، نزاع بین دو رقیب بود که با اشتباهات مسئولان نظام و دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی همراه و خسارت‌بار شد. کسانی که چنین تحلیلی را از حوادث آن سال ارائه می‌کنند و براساس چنین تحلیل‌هایی به دنبال رفع حصر برخی سران داخلی فتنه می‌باشند، یا ناآگاه و بی‌بصیرت هستند و یا خود به نوعی به اردوگاه فتنه‌گران تعلق خاطر دارند. واقعیت این است که حوادث سال 88، نه ریشه در مناظره‌ها و سوءتفاهم‌ها دارد، نه ریشه در مسائلی چون واژه‌های مطرح شده از سوی رئیس‌جمهور وقت مانند کلمه «خس و خاشاک» دارد بلکه این حوادث بر اساس یک نقشه طراحی شده از قبل پدید آمد. نقشه‌ای که بیگانگان و خصوصاً امریکایی‌ها، صهیونیست‌ها و برخی از کشورهای اروپایی براساس تجارب‌شان در انقلاب‌های رنگی ایجاد و در کشورهایی چون اوکراین و گرجستان برای ایران هم طراحی کرده بودند. غربی‌های ناکام در شکست دادن انقلاب اسلامی و براندازی جمهوری اسلامی در دهه اول با توطئه‌هایی چون کودتا، ترور رهبران انقلاب، غائله‌های تجزیه‌طلبی و تحمیل یک جنگ هشت‌ساله، به این جمع‌بندی رسیدند که تنها راه شکست انقلاب و تضعیف و براندازی جمهوری اسلامی، قرار دادن مردم در برابر انقلاب و نظام اسلامی است.

آنان براساس چنین نظریه و راهبردی مجموعه‌ای از اقدامات را از دهه دوم انقلاب به بعد برای زمینه‌سازی جهت فروپاشی از درون انجام دادند. در دوره اصلاحات، غربی‌ها نیروهای داخلی مستعد را برای انجام تغییرات اساسی در ایران شناسایی و با آنان ارتباط برقرار کردند. اجلاس برلین در سال 1379، یکی از نمونه‌های این ارتباط است. مؤسسات، سرویس‌های جاسوسی و سفارتخانه‌های غربی در گذر زمان با شناسایی، ارتباط‌گیری و زمینه‌سازی پس از 20 سال کار و سرمایه‌گذاری و ایجاد شبکه‌های ماهواره‌ای، به این جمع‌بندی رسیدند که انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری زمان مناسبی برای اجرای یک انقلاب رنگی در ایران است.

جریان اشرافیت قدرت‌گرا و تمامیت‌خواه، با استخدام جریان‌های روشنفکری غربگرا و عناصری از نیروهای با سابقه انقلابی که دچار دگردیسی معرفتی شده بودند، بازیگری در داخل کشور برای اجرای انقلاب رنگی و انجام یک کودتای مخملی در ایران را بر عهده گرفت. رفتارشناسی جریان فتنه و عوامل اصلی آن نشان می‌دهد که آنان از سال 1387 و چندین ماه مانده به انتخابات در 22 خرداد 1388 طبق نقشه انقلاب رنگی، به مقدمه‌سازی برای ایجاد تردید در مردم نسبت به سلامت انتخابات روی آوردند. تشکیل کمیته صیانت از آرا برای اولین بار در تاریخ انقلاب اسلامی در اواخر سال 1387 در فضای القای شبهه نسبت به سلامت انتخابات و امانت‌داری نظام از رأی مردم یک نمونه از این اقدامات است.

شبکه‌سازی اجتماعی در فضای مجازی، انتخاب یک رنگ شبیه انقلاب‌های رنگی در دیگر کشورها، تحریک‌ هواداران و تمرین به صحنه‌ آوردن آنان با شعارهایی چون «اگر تقلب نشه، میرحسین رئیس‌جمهور می‌شه» و «اگر تقلب بشه، ایران قیامت می‌شه»، همگی در روزهای منتهی به انتخابات، حکایت از متفاوت بودن انتخابات سال 1388 با تمامی انتخابات پیشین می‌نمود. نظرسازی‌ها مبتنی بر پیروزی قطعی آقای موسوی و انتشار گسترده آن در رسانه‌های داخلی و شبکه‌های ماهواره‌ای و فضای مجازی، اعلام پیروزی از سوی موسوی قبل از شمارش آرا، بخش دیگری از این سناریوی خطرناک بود. ادعای تقلب و درخواست ابطال انتخابات از سوی موسوی،  کروبی و افراد و گروه‌های همسو با آنان، بخش اصلی این سناریو بود. کلیدواژه «تقلب» در انتخابات دروغ بزرگی بود که جریان فتنه با تمرکز بر آن، تصور می‌کرد با شعار دفاع از حقوق و رأی مردم آنان را به خیابان‌ها کشانده، با لشکرکشی‌های مستمر خیابانی، انجام تحصن‌ها و گسترش نافرمانی مدنی، می‌تواند نظام اسلامی را تسلیم خود و حامیان خارجی‌اش نماید. این تصور که فریب مردم در نقطه کانونی آن قرار داشت و جریان فتنه متکی به شعارها و سابقه‌ای که در انقلاب داشت معتقد بود نتیجه خواهد داد، سبب شد فتنه‌گران بی‌رحمانه و نانجیبانه، تمامی ارزش‌ها، امام، رهبری، اسلام و جمهوریت نظام را مورد هجوم قرار دهند. آنان به چیزی جز پیروز شدن در این مسیر خائنانه نمی‌اندیشیدند، فلذا تمامی پل‌های پشت سر را برای بازگشت به دامان نظام و ملت به دست خود خراب کردند. حرمت‌شکنی روز عاشورا، نقطه اوج خراب کردن این پل‌های پشت سر است اما برخلاف تصور آنان، ملت ایران پس از حرمت‌شکنی روز عاشورا از سوی جریان فتنه، به صحنه آمد و با خلق حماسه 9 دی، شعله‌های فتنه را فرو نشاند و بدین صورت بزرگ‌ترین و خطرناک‌ترین توطئه علیه انقلاب اسلامی را در هم شکست.

بازخوانی و بازروایی درس ها و عبرت های فتنه 88 و واکاوی و کالبد شکافی ریشه ها، عوامل، علل، دلایل و زمینه های بروز سهمگین ترین فتنه بعد از انقلاب، کماکان یکی از ضرورت های امروز فضای سیاسی، فرهنگی، معرفتی و اجتماعی کشور ماست. اهمیت حرکت عظیم ملت ایران در 9 دی ماه سال 88 زمانی آشکارتر می شود که ابعاد و زوایای فتنه ی براندازانه و کودتا گونه آن سال بازخوانی و باز روایی شود. پس از گذشت بیش ازیک دهه از بروز فتنه 88 و در حالی که نظام اسلامی در گام دوم انقلاب اسلامی به افق های بلندتری می اندیشد لازم است هشدارها و انظار های مربوط به فتنه 88 مکررا یادآوری شود تا مبادا به دست فراموشی سپرده شود. در این یادداشت در 2 بخش الف) بررسی و تحلیل ریشه های جامعه شناختی و فرهنگی فتنه 88 و ب) ابعاد امنیتی و اطلاعاتی و سایه روشن سازمان نیمه مخفی فتنه، بخشی از زمینه ها و بستر های فتنه 88 را واکاوی می کنیم.

الف) ریشه های جامعه شناختی و فرهنگی فتنه 88

در زمینه کالبدشکافی فرهنگی و اجتماعی فتنه 88، سوال اصلی آن است که چرا فتنه 88 تنها دربخش هایی از تهران و نقاط خاصی از کشور قادر به آشوب سازی و بحران سازی شد و چه زمینه های ضد فرهنگی و کدام طیف از مشکلات، برای فتنه به سان یک «اهرم عملیاتی» عمل کردند؟ قبل از هرگونه بحثی موکدا تاکید شود که مقصود از بازگویی چالش های فرهنگی شهر تهران که زمینه ساز فتنه 88 شد و تبعات فرهنگی و امنیتی آن القاء عمومیت و تسری آن نیست چون فتنه 88 ، حتی در تهران هم بدنه مردمی قابل اعتنا و گسترده ای نداشت اما به هر حال شناسایی زمینه های فتنه لازم است. از این رو باید توجه شود اگر تهران تنها شهری است که در فتنه 88، در برخی برهه های زمانی دچار آشوب و اغتشاش شد ، هم زمان مهم ترین شهری است که با به صحنه آمدن قاطبه مردم فرهنگی و غیور آن در  9دی  88  و 22 بهمن 88، تومور فتنه را از جا درآورد.

فتنه اشراف شمال شهرنشین و هژمونی ضد فرهنگی طبقه مترفین

تعبیر قرآنی و إذا أردْنا أنْ نهْلک قرْیةً أمرْنا متْرفیها ففسقوا فیها فحقّ علیْها الْقوْل فدمّرْناها تدْمیراً یکی از هشدار های جدی قرآنی پیرامون طبقه مترفین (سرمایه داران خوش گذران عیاش کم تولید پرمصرف) است که خود را طبقه برتر تلقی میکردند و در سال 88 تن به ارای توده های مردم و جمهوریت ندادند. شمال شهر از لحاظ جامعه شناسی شهری به منطقه ای اطلاق می شود که بهترین محل جغرافیایی، مناسب ترین آب و هوا و البته بالاترین قیمت ملکی را دارد. مفهوم «شمال شهر» یک تقسیم بندی جغرافیایی و یا شهری نیست بلکه یک مفهوم «فرهنگی- هویتی» است که بار خاص خود را دارد. سیر تحول جایگاه شمال شهر آن را به موقعیت و جایگاه فعلی رسانده است. همانطور که فشیمن می گوید «در جوامع غربی پیدایش شمال شهرنشینی به اواسط سده هجدهم میلادی برمی گردد. در مراحل اولیه، شمال شهر محلی برای «طرد» ، «انزوا» ، «کنج دنج» محسوب می شد و داشتن خانه ای در شمال شهر آرزوی غایی یک بورژوا بود. (نظریه اجتماعی شهری، مایکل باندز؛ 1390) در مراحل اولیه حد نهایی تحقق ارزش های بورژوازی در شمال شهرنشینی و اشرافیت طبقه متوسط اجتماعی متجلی می شد. یکی از اصلی ترین دلایل شمال شهرنشینی، انزوا از زندگی روزمره اجتماعی بود. کسانیکه نمی خواستند مرزهای روابط شخصی و خانوادگی آنها برای اهالی مرکز شهر آشکار باشد، به مناطق شمال شهر پناه می بردند و زندگی «انزوا گرایانه» خود را با ارزش ها و سبک زندگی متفاوت پیگیری می کردند. آرمان شهرهای بورژوایی (Bourgeois Utopias) که همان «شمال شهر» باشد، در ابتدا برای فرار از «اتمسفر فرهنگی مرکز شهر» تشکیل شد اما اکنون «شمال شهر» که زمانی جایگاه «حاشیه ای» و حتی «حومه ای» داشته است به یک «قطب» و یا «مرکز» تبدیل شده است. امروزه در شهر تهران، شمال شهر به یک قطب شهری تبدیل شده است که در مقابل و مجاورت «مرکز شهر»، «جنوب شهر» و «حومه شهر» قرار می گیرد. ارتباطات فرهنگی (شمال شهر-مرکز شهر) بسیار گسترده شده است و از این رو سکنی گزیدن طبقه شبه متوسط شهری که اشرافیت اقتصادی خاص خود را دارند دائما جلوی چشم مردم مرکز شهر قرار دارد. تظاهرات دارندگی و برازندگی، شمال شهرنشینی را در چشم عده ای از مردم به آرمان شهری تبدیل کرده است که گویی: یک خانه در شمال شهر؛ هر آنچه برای خوشبختی لازم است. اما قدرت اقتصادی، ضعف فرهنگی را توجیه می کند و از آن مهم تر «بی خیالی» و «بی دردی» زندگی اشرافی «تناقضات فرهنگی» و «خلاء روحی» را می پوشاند. به هیچ وجه قصد نداریم بگوییم هر آنکس که زندگی اشرافی دارد سراسر از معنویات تهی است و بویی از دین نبرده است و برعکس آن هم صحیح نیست؛ که تلقی شود طبقات فقیر جامعه همواره متدین ترین افراد جامعه هستند.اسلام اصالتا مروج پیشرفت مادی است اما اگر پیشرفت مادی به همراه تعالی معنوی نباشد، عدم توازن هویتی رخ می دهد. مقصود ما کالبدشکافی پدیده پیچیده ای است که یکی از زمینه های فتنه 88 قرار گرفت و آن «هژمونی ضد فرهنگی در شمال شهر» است.

وندالیسم یکی از اهرم های عملیاتی فتنه 88 قرار گرفت؛ یکی از اقسام وندالیسم با نیت «اعتراض» انجام می شود. منشأ نارضایتی وندالیسم با نحوه ابراز و بروز آن نسبتی ندارد. سرخوردگان و ناراضیان از موقعیت و منزلت شخصی ممکن است به وندالیسم روی آورند. در حقیقت از «بیکاری» ، «گرانی» ، «وضعیت نامساعد خانوادگی»، «مهیا نبودن شرایط ازدواج» معترض اند و حاضر اند این نارضایتی را به هر شکل نشان دهند حتی اگر مورد «بدفهمی» قرار گیرد و از سوی فتنه گران «مصادره سیاسی» شود. این گروه که اکثراً در طبقات محروم جامعه هستند صرفا «اعتراض» دارند اما عده ای هم در کنار آنها هستند که به خروجی کار فتنه گران «اعتقاد» دارند. بخشی از شبه طبقه اشرافی شمال شهرنشین واقعا به همان مقصود براندازی به خیابان ها آمدند، اما باید توجه کنیم حتی در شمال شهر تهران هم این عده در اقلیت بودند. نکته مهم آن است که شبه طبقه اشرافیت زده توانست لایه هایی از جامعه را به همراه خود به خیابان بیاورد. دلیل این فرایند مشخص است؛ «اتمسفر ضد فرهنگی» امروزه در تهران، اشرافیت های افسانه ای در گرانترین محله های شهر مشاهده می شود که زندگی آنها به واقع یک «کاخ نشینی و حکومت شاهانه» است. خانه با ارزش چند صد میلیاردی، ماشین میلیاردی و اسراف و تبذیرهای باورنکردنی قارون گونه واقعیت تلخ برخی محلات خاص تهران است. طیف اشرافیت با سراشیبی شمال به مرکز تهران از مولتی میلیاردر تا سرمایه داران میلیاردر ادامه دارد. نکته مهم این است که این قدرت اقتصادی «هنجار» تولید می کند و در شمال شهر یک «اتمسفر ضد فرهنگی» را تشکیل داده است. عرف سازی برخی محرّمات، منکر سازی برخی معروف ها  ]بزرگترین معروف خود «امر به معروف و نهی از منکر» است که در مناطقی از شهر به منکر تبدیل شده است[، خوب جلوه دادن بدها ] گروههای مبتذل نازل که مرجع اجتماعی معرفی شده اند[، بد جلوه‌دادن خوب ها همه و همه از تبعات «لیبرالیسم فرهنگی» است. باید توجه کنیم اینگونه «کج روی های فرهنگی» در مناطقی از شمال شهر «اعتقادی» شده است. بعد از مراحل هشت سال سیاست «لیبرلیسم اقتصادی» [توسعه به سبک غرب: محصول دولت هاشمی[، هشت سال «لیبرلیسم سیاسی»  ]جامعه مدنی با قرائت غربی: محصول دولت خاتمی[، جامعه در سال 88 با موجی از «لیبرالیسم فرهنگی» مواجه گردید که به یک ساختار «هژمونیک» در شمال شهر تبدیل شده بود که تا امروز هم این ساختار رشد یافته و قدرتمندتر شده است. کم حجابی، بی حیایی و اخیرا «بی حجابی» از معدود محله های اشرافیت زده شمال شهر به سوی مرکز شهر و پایین شهر سرایت می کند. قدرت مالی تولید یک نوع «اعتماد به نفس کاذب» می کند که فرد در مواجهه با دیگران حتی از اعتقاد ضد فرهنگی خود با مباهات دفاع می کند. اتمسفر فاسد فرهنگی در برخی نقاط شمال شهر تهران، تولید کننده یک نوع نظام ارزش گذاری و بدعت کننده سبک زندگی غربی است. هژمونی ضد فرهنگی شمال شهری یعنی معیارهای ارزش گذاری و احترام را با احوالات قلیل عده ای از اشرافیت های شمال شهر تنظیم کردن. چرا باید در زندگی روزمره مردم عادی آه و افسوس از «عدم موفقیت اقتصادی» به هوا بلند باشد و کمتر آهی برای «تعالی فرهنگی» کشیده شود؟ البته از سوی تلویزیون هم سبک زندگی شمال شهری ترویج می شود؛ خانه خوب، ماشین خوب، زن خوب و دیگر هیچ! آیا شنیده اید که می گویند «فلانی چه زندگی خوبی دارد» و در ادامه کلام از موفقیت های مالی و کاری و شغلی و تحصیلی او تمجید می کنند و البته در آخر هم تأسف کمرنگی بیان می شود که «البته کاش اهل دین و دیانت هم بود» نباید نقش سبک زندگی ترویجی و عرف های مطلوب یک زندگی را دست‌کم گرفت. برای جوانان بیشترین محرک برای شکل دهی سبک زندگی آینده در ماهیت همین جمله به ظاهر ساده «چه زندگی خوبی دارد» نهفته است.

البته در کنار این آفت های اجتماعی نباید از این حقیقت غافل شد که خون شهدا بالاترین سرمایه اجتماعی و عرفی است که این واقعیت خود را در ماجرای شهادت شهید حججی و به ویژه در شهادت شهید سلیمانی به نحوی عمیق تر و گسترده تر خود را نشان داد. به وضوح احساس می شود شهادت «حاج قاسم سلیمانی»، موجی از غبطه و الگوسازی را به دنبال دارد. همینجا باید متذکر شد که یکی از اصلی ترین راهکارها برای شکستن فضای مسموم ناهنجاری فرهنگی و فکری در بخشی از مناطق شهر تهران، بازتولید و بازآفرینی روحیه «شهادت طلبی» و «عمل مجاهدانه» است.

آفت فرهنگی طبقات متوسط و محروم جامعه؛ مشغول سازی اقتصادی

کماکان بزرگترین معضل فرهنگی تهران، «مشغول سازی اقتصادی» شهروند تهرانی است؛ دور باطلی که با سیاست لیبرالیسم دوران کارگزاران طراحی شد و هنوز هم ادامه دارد «کارکن تا مصرف کنی؛ مصرف کن تا کارکنی.» تهییج افسارگسیخته مردم تهران به «مصرف بیشتر» مکافات قسط و قرض و وام را برای طبقه متوسط و کمتر بهره مند بر جای گذاشته است. تبلیغات کالاهای مصرفی شهر تهران را از زمین و هوا و زمان و مکان احاطه کرده است. حکایت زندگی روزمره برخی از شهروندان تهرانی در همان سه پرده نواخته می شود؛ کار و قسط و وام. مثال معروفی در تهران وجود دارد که شاید در شهرهای دیگر به این شکل روا نباشد؛ «ماهی با آب زنده است و کارمند با وام!» در این فضا در حقیقت «زمان»  ]بزرگترین سرمایه هر انسان[ شهروند تهرانی از قبل «پیش فروش» می شود. کار دوم و سوم عرف اجتماعی تهران شده است. به راستی در این فضا جایگاه «فرهنگ» چیست؟ چه انتظاری می توان از مرد تهرانی داشت تا وقتی را بی دغدغه در کنار همسر و فرزندان خود سپری کند. زندگی پرشتاب اقتصادزده شهر تهران در مرحله اول مرد را از مرکز خانواده برای ساعت های طولانی دور کرد و پدیده «زن سالاری» و «فمینیسم» را به بار آورد و در مرحله دوم بنا به همان دور باطل مصرفی حتی زن را هم از محیط خانه دور کرد و باید در آینده انتظار پدیده «فرزند سالاری» را بکشیم؛ چنان که شواهد آن هم هویدا شده است. با فرسایش روحی و جسمی افراد در ترافیک و محیط کاری، عملاً در تهران مفهوم «خانه» در حال تبدیل شدن به یک «خوابگاه» است. سیر طبیعی و منطقی تربیت فرزندان در تهران وجود ندارد؛ پدران و مادران با نشاط الگوی فرزندشان می شوند اما در زندگی «اقتصاد زده» عملاً مدیر فرهنگی خانواده «تلویزیون» و «بازی های کامپیوتری»، «بازی های موبایلی» ، «فضای مجازی، شبکه‌های اجتماعی و پیامرسانها» و چه بسا «ماهواره ها» می‌شوند. زوال زندگی سنتی وقتی قابل درک است که توجه کنیم حتی روابط خانوادگی هم کم شده و کودکان به جای نشستن بر زانوی پدربزرگ و مادربزرگ با نشستن روی صندلی جلوی کامپیوترها، تبلتها و موبایلها، قصه می شنوند.

حرص و آز تمام نشدنی «بیشتر داشتن» برای طبقه ای از اقشار تهرانی یک «کسری مالی» تمام نشدنی را رقم می زند. از آفتهای فرهنگی چنین پدیده ای مواجهه اقشار متوسط با لایه های اشرافیت زده تهرانی است؛ «تشویش» و «دلواپسی» و «نگرانی» طبقات متوسط در برابر «بی خیالی» و «بی دردی» طبقه اشرافیت سبب می شود در برابر شبهات ضد فرهنگی آنان کمتر مقاومت نشان دهند و آسیب های فرهنگی و فکری سرایت کند. گرچه هنوز هم متدین ترین و وفادارترین افراد جامعه به انقلاب، همین کسانی هستند که بیشترین مشکلات مالی را دارند. جمله معروف فیلم آژانس شیشه ای را به یاد آورید که حاج کاظم خطاب به همسر و فرزند خود گفت «زندگی آنقدر فشارم داد که از شما غافل شدم» اما اگر فتنه ای به پا شود -همانطور که ثابت شد-  همان اقشار که کمترین «بهره مادی» را از جامعه برده اند بیشترین «هزینه» را می دهند و مثل حماسه عظیم 9 دی جسماً و روحاً به صحنه می آیند؛ اما باید ریشه فرهنگی مشکلات را حل کنیم. ریشه های فرهنگی فتنه 88 آنجا قرار دارد که «دغدغه اقتصادی» اجازه نمی دهد شهروند تهرانی دغدغه فرهنگی خود را پیگیری کند و چه بسا اصلاً او را به مرض لاعلاج «بی دردی فرهنگی» دچار کند. ساختارهای اقتصادی و بروکراسی ناکارآمد مدیریت فرهنگی، مردم را از «میدان داری» در امر فرهنگ دور کرده است.

بروکراسی فرهنگی  تهران و بی عملی نهاد های فرهنگی، هشدار همیشگی فرهنگی تهران (تأخیر فاز دستگاه‌‎های فرهنگی در تهران)

انقلاب اسلامی ایران قبل از پیروزی خود یک «آرمان» بود نه فقط برای تشکیل حکومت بلکه برای تحقق «آرمان های اسلامی». نهادهایی که با پیروزی انقلاب اسلامی تشکیل شد برای محقق ساختن مطالبات فرهنگی مردم برخی قوانین و ساختارهای سابق را منحل کرد و مستخدم آرمانهای اسلامی شد. اما ابزارها، نهادها، قوانین و حتی روش ها برای نیل به یک هدف آرمانی در طول زمان به دام ناکارآمدی دستگاه بروکراتیک می افتند و از «مطالبات فرهنگی» مردم عقب می مانند. چندی است که «مطالبات فرهنگی» مردم به خصوص در تهران از اقدامات دستگاههای فرهنگی جلو زده است. مردم در داخل خانه های خود زوایای صحنه جنگ نرم را به خوبی درک می کنند اما مدیریت فرهنگی در شهر تهران نسبت به این مطالبه «تأخیر فاز» دارد. اگر ساده بگوییم تصور کنید در خانه ای مرد یا زن خانه برای حل مشکل فرهنگی فرزند خود چه حسابی روی برنامه های وزارت ارشاد، سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران و صداوسیما باز می کند؟ آیا اصلاً متصور هم هست که عامه مردم در جنگ نرمی که قرار دارند نیاز فوری خود را از «رادیو تهران» و «فرهنگسراهای تهران» مطالبه کنند؟ جنگ نرم یک جنگ آنی و لحظه به لحظه است که با نهادهای فرهنگی اداری شده امروز تناسبی ندارد. برای مشکلات امروز، فردا بحث می کنند و ماهها یا سال های آینده تصمیم می گیرند و وقتی به مرحله اجرا می رسد، صورت مسئله عوض شده و صحنه جدیدی رقم خورده است. معمولاً واکنش ها به پدیده «تقدم مطالبات و تأخر عملکرد نهادهای فرهنگی» در سه شکل کلی انجام می شود؛  1- عقب کشیدن 2- هضم شدن 3-نوآوری.

عده ای از شهروندان با مشاهده کم بازدهی مدیریت فرهنگی و ناکارآمدی بروکراسی فرهنگی به روحیه «عقب کشیدن» دچار می شوند و به بی توجهی به مشکلات و فراموشی روی می آورند. در حقیقت از سوی این عده چون از سوی نهادها و مسئولین تحرک و ابتکار و نوآوری مشاهده نمی شود آنها هم به خود حق می دهند از حق مسئولیت خود سلب اختیار کنند و اصلاً صورت مسئله «معضلات فرهنگی» را پاک می کنند. واکنش دوم از واکنش اول بدتر است و برخی در حجم سنگین تهاجم فرهنگی غرق می شوند و بسیاری از آنچه قبلاً با آن مخالف بودند را می پذیرند. هضم شدن در شبهات یکی از بدترین واکنش هایی است که به دلیل تأخر نهادهای فرهنگی روی می دهد. این عده در شرایط فتنه، فتنه زده می شوند و بخشی از آنها به عنوان نیروهای عملیاتی دشمن در جنگ نرم عمل می کنند. اما واکنش سوم «نوآوری» است یعنی مردم دغدغه و مطالبه فرهنگی خود را رها نمی کنند و با مشاهده ناکارآمدی برخی دستگاههای فرهنگی، خود شخصاً و یا گروهی، «ابزار» بهتری برای تحقق مطالبات و آرمان ها ابداع می کنند. مدیریت فرهنگی مردم هنوز هم از اثرگذارترین شیوه های مواجهه ما با جنگ نرم دشمن است. حماسه عظیم  9دی 88، یکی از نمودهای جمعی یک «نوآوری فرهنگی» بود در حقیقت مطالبات مردم برای برخورد با فتنه88 از عملکرد مسئولین جلوتر بود و مردم با معیار قرار دادن سخنان رهبر خود، صف نخبگان و خواص را کنار زدند و خود رأسا وارد صحنه شدند.

تهران و مسئله آقازاده‌های جلوی چشم

اصطلاح «آقازادگی» برای بازگویی سوءاستفاده و رانت خواری فرزندان و اقوام برخی از مسئولان رده بالای حکومت به کار می‌رود. گرچه نقل این پدیده حکایت قدیمی است و رشته داستان سر دراز دارد چرا که از صدر اسلام آقازاده های فتنه گری چون «عبدالله بن زبیر» وجود داشته اند. بر کسی پوشیده نیست در فتنه 88 عناصری چون مهدی هاشمی و فائزه هاشمی گوشه ای از پازل عملیاتی و طراحی میدانی فتنه را پر کرده بودند اما در کالبد شکافی فرهنگی فتنه 88 قصد واکاوی عمیق تری داریم تا توجه شود که هنوز پدیده خطرناک فوق الذکر ظرفیت برانگیرانندگی فتنه گون در تهران دارد. مسئولان رده بالای حکومت در شهر تهران زندگی می کنند و مردم، خانه و ماشین و زندگی آنها را می بینند و از نزدیک می دانند پسر فلان رجل سیاسی کدام شرکت اقتصادی را دارد. گرچه بسیاری از مسئولین نظام جمهوری اسلامی هم زندگی ساده و مردمی دارند اما مردم شهر تهران، برخی از سوء استفاده های «آقازاده ها» را با چشم خود دیده اند. یکی از دلایل پایین تر بودن سطح مشارکت سیاسی در انتخابات تهران در ادوار گذشته و سال های بعد از فتنه 88 به نسبت سایر شهرهای کشور علاوه بر وجود شبه طبقه اشرافیت زده، مانورهای همین «آقازاده ها» در تهران است. آقازاده ای را در نظر بگیرید که راننده آژانس محله و کارگر پیتزا فروشی همسایه شان، ماشین و خانه و زندگی او را دیده است و یا منشی یک آژانس مسافرتی در تهران را تصور کنید که از سفرهای مکرر آقازاده دیگر به سواحل اسپانیا و ترکیه و تایلند باخبر است؛ بقیه ماجرا چندان پیچیده نیست. «بی اعتمادی» به نظام با بی اعتمادی به مسئولین نظام گره خورده است و رانت خواری آقازاده های سیاسی بدترین اثرات را در شهر تهران گذاشته است. دلیل اینکه حضرت امام خمینی(ره) آنقدر بر ساده زیستی و دوری از اشرافیت به مسئولین تأکید می کردند همین آسیب ها بود. مقام معظم رهبری که در پاکدستی و ساده زیستی شخصی خود و فرزندانشان همین نکته بس که حتی شائبه ای هم از سوی ضد انقلاب بیان نمی شود، با «مظلومیت» از این موضوع شکایت کرده اند. دیده بان فرهنگی انقلاب اسلامی در آسیب شناسی خود از مسیر حرکت جامعه در سال 90 فرمودند: «یکی از این ضعفها، گرایش برخی مسئولان به دنیاطلبی، مادیگرایی، ثروت، تجمل، تشریفات و اشرافیگری است که نتیجه این گرایش نیز، گسترش این روحیه در میان مردم و جامعه است.» رهبر انقلاب اسلامی با اظهار تاسف از وجود روحیه اسراف و مصرف زدگی در جامعه تاکید کردند: «باید تلاش شود تا مصرف زدگی و حرص به دنیا کاهش پیدا کند و این نقیصه از جامعه برطرف شود.» حضرت آیت الله خامنه ای نبود پیشرفت مطلوب و مورد توقع در اخلاق، معنویت و تزکیه نفس به موازات پیشرفتهای علمی و محقق نشدن عدالت اجتماعی مورد نظر اسلام را از دیگر نقاط ضعف دانستند که باید برای رفع آنها همت و تلاش بیش از پیش شود.

مسئله آقازادگی صورت مخرب خود را در فتنه 88 نشان داد. البته در پس این پدیده ،پروژه و طراحی دشمن نیز نهفته است. دیپلماسی «شکار نخبگان» تنها به شکار نخبگان فرهنگی و فکری مربوط نمی شود بلکه به کسانی که از نوعی «ممتازیت اجتماعی» نیز برخوردارند مربوط می شود. نفس داشتن «فلان فامیل» [که سبباً یا نسباً با یکی از مقامات رده بالای کشور در قرابت باشد] یک «امتیاز» محسوب می شود. جالب است بدانیم در طول فتنه 88، یکی از اعضاء کمیسیون امنیت ملی مجلس به عنوان یک «چالش امنیتی» بحث آقازاده ها را با اصطلاح «دیپلماسی آقازاده ها» مطرح کرد. در فتنه 88 مشخص شد علی الخصوص از طرف انگلستان از گذشته دور برنامه ریزی شده بود تا تعداد بالایی از فرزندان مسئولان تحصیلات خود را در انگلستان بگذرانند تا هم از محیط درونی خانوادگی آنها اطلاعات کسب شود و هم تأثیرات هدفمندی بر فرزندان مسئولان گذاشته شود. درباره ی زمینه های جامعه شناختی فتنه 88 باید تا سال ها سخن گفت تا از تکرار آن جلوگیری شود ماجراهای دی 96 و بحران بنزینی آبان 98 نشان می دهد که سیستم و نظام اسلامی باید با زمینه های بروز برخی حرکت های اجتماعی با نگاه دقیق تری مواجه شود تا بتواند بحران ها را حل کند.

ب) ابعاد امنیتی و اطلاعاتی فتنه 88 و سایه روشن سازمان نیمه مخفی فتنه

در ادامه این یادداشت، تلاش می کنیم با مطالعه در تاکتیک ها و استراتژیهای عملیاتی فتنه سال 88 زوایای گوناگون حمایت منافقین، بهائیان و سرویس های جاسوسی خارجی از آن را کشف کنیم. فتنه ای که هر چند در 9دی سال 88 به دلیل بیداری ملتّ مسلمان و هشیاری مردم در خواب زمستانی فرو رفت امّا گذر زمان نشان داد امکان بیدار شدن مجدّدش در ظاهر و بستر متفاوت با سوءاستفاده از نارضایتی های معیشتی و اقتصادی مردم وجود دارد. از این حیث شناخت چگونگی تشکیل سازمان عملیاتی براندازی برای تجارب احتمالی دیگر در آینده لازم است.

آنچه گذشت عملیات انقلاب مخملین (Velvet Revolution)

رمز عملیات تقلب و یک دروغ سیاسی چگونه کشور را به آشوب کشاند؟

شامگاهان جمعه 22 خرداد سال 88 عملاً صفحه سیاسی ایران با بیانیه میر حسین موسوی وارد چیدمانی جدید می‌شود، او در یک بیانیه سراسر دروغ گفت: «طبق گزارش ها و مستندات واصله علیرغم تخلفات و کارشکنی های متعدد و نارسایی‌های گسترده، مستندات واصله حاکی از آن است که رأی اکثریت قاطع مردم متوجه این خدمتگزارشان بوده است. ما از دولتی که ادّعای مردمی بودن دارد، دعوت می کنیم حق مردم را محترم بشمارد و پاسخگو باشد. ما منتظر شمارش آراء هستیم و انتظار داریم تا بعد از شمارش آراء همراه مردم در جشن پیروزی شرکت کنیم.» بعداز این شاهد انبوه بیانیه ها، اخبار و سخنرانی هایی هستیم که بر تقلب گسترده توسط دولت دلالت دارد. سپس مردم توسط رسانه های گوناگون از سایت های اینترنتی گرفته تا ایمیل های گسترده و وبلاگ های گوناگون تشویق به حضور در خیابان ها می شوند و شد آنچه نباید می شد. عملیات روانی، تحرکات خیابانی و اعمال تروریستی روی داده در تهران طی روزهای پس از انتخابات از آن جا که همزمان، هم هدف و دارای پروسه handling و holding می باشد قابل بررسی است. چگونه در یک فاصله زمانی بسیار کوتاه تعداد زیاد و غیر قابل وصفی خبر و ایمیل در فضای مجازی، افرادی را به یک نقطه کانونی در شهر تهران می خواند، همزمان گروه های چند نفره با نسبتی تقریباً یکسان از تعداد دختران به پسران با تماس های تلفنی گسترده هدایت می شوند که از چه خیابانی طیّ مسیر کنند، از سوی دیگر عمّال تروریستی و کسانی که بنا به اعترافاتشان برای شورش های خیابانی آموزش دیده بودند وارد این کلونی های جمعیتی می شوند و جالب اینکه تصاویر درگیری های خیابانی این اغتشاشگران با نیروهای انتظامی و امنیتی،  به صورت آنلاین روی صفحه ابرشبکه‌های تلویزیونی بیگانه  مخابره می گردد. از طرف دیگر این شبکه ها تعداد زیادی گفتگوی تلویزیونی با کارشناسان مختلف ترتیب داده و در خلال همین برنامه ها شبکه هایی چون B.B.C فارسی علناً به مخاطبان خود آموزش شورش خیابانی می دهند. متن کیفر خواست عمومی دادگاه چهارم فتنه 88 می گوید در منطقه قیطریّه ستادی تشکیل گردید که منشأ فعالیت های غیرقانونی گسترده، مانند پخش شایعات، تخریب علیه سایر کاندیداها، راه اندازی و هدایت گروه های غیر قانونی و کشیدن آنها به خیابان ها، راه اندازی شبکه تلویزیونی غیر قانونی، ارتباط با ایستگاه پخش تلویزیون B.B.C فارسی؛ آغازگر و هدایت کننده اغتشاشات و درگیری های خیابانی شد. ارتباط مستقیم بین این شبکه و تلویزیون استعماری B.B.C برقرار شده و عملاً این ستاد را به مجموعه ای تبلیغاتی در اختیار دستگاه تبلیغاتی رژیم انگلیس در آورده بود. ساعت 18 روز جمعه 22 خرداد زمانیکه هنوز رأی‌گیری جریان داشت گروهی از مأموران انتظامی برای بستن این شبکه غیرقانونی به محل مراجعه نمودند که با مقاومت و سپس گروگانگیری توسط عوامل ستاد مواجه شدند. سپس مسئولان ستاد قیطریّه با فراخوان هواداران خود که از پیش برای درگیری آماده شده بودند، تلاش کردند راه را بر اعمال قانون توسط مأموران ببندند و این تجمع شروع اغتشاشاتی بود. آقای امین زاده در همان شرایط می گوید: عده ای از مأمورین اینجا ریخته اند خبر این حمله پخش شده، چند هزار نفر جلوی ستاد جمع شده اند. خوب شد اینها آمده اند، احتمالاً پیروزی موسوی اعلام می شود و اینها می توانند به بزرگراه صدر بروند و از آنجا کل اتوبان ها تحت تأثیر قرار گیرد، اگر هم موسوی اعلام نشد حتما به عنوان اعتراض به خیابان ها می ریزیم آنچه از این رفتارهای گسترده و یک هدف بر می آید اینکه اگر اتفاقات بعد از انتخابات برای این شبکه های درهم تنیده برنامه ریزی نشده بود؛ چگونه توانستند با فشار اولیه بالا از همان ابتدا شروع به کار کنند؟ در واقع اگر این شبکه های زنجیره ای برای انجام عملیاتشان برنامه ریزی نشده بودند، مدتی طول می کشید تا از لحاظ عملیاتی، فشار خود را به حدّ آخرین برسانند نه اینکه از همان ساعات ابتدایی با هماهنگی گسترده و فشار ماکزیمم دست به عملیات بزنند. به عبارت دیگر نمودار زمان - فشار عملیات براندازی نرم در ایران بصورت خطی موازی با محور زمان بود که با گذشت زمان کاهش می یافت. یحیی کیان تاجبخش عامل نفوذی بنیاد سوروس حین دفاعیات خود در تصدیق برنامه محوری اتفاقات انتخاباتی تهران می گوید: «حوادثی که پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم رخ داد، تصادفی نبود و نتیجه برنامه ریزی نسبتا دراز مدت بود.» هر چند فتنه گران و بیشتر از آنان ساکتین فتنه همچنان بر عدم طراحی شده بودن رویدادهای سال 88 تهران تأکید دارند  لیکن آنچه از ورای واقعیات به طور واضح دیده می شود و البته فقط یکی از تصدیق کننده های آن همین اعترافات اهل آشوب است، اینکه رفتارهای خیابانی- سیاسی فتنه 88 دارای یک مغز فرماندهی واحد بوده است که لحظه به لحظه نیروهای صف خود را به فرمان های گوناگون (که نشأت گرفته از تدبیری بوده) دچار می ساخته سپس از طرق مختلف چون ارتباط مخابراتی، آن ها را چک نموده و دوباره فرمانهای نو صادر می کرده؛ چیزی که با تأمّل در روزهای نخستین بعد از رای‌گیری و به ویژه شنبه 30 خرداد روشن می شود. لذا سوال اساسی این است که براستی ارتباط ساختاری- سازمانی این شبکه‌های زنجیره‌ای چه بود؟

تشکیلات فتنه گران چگونه عمل می کرد؟

بدون وجود سلسله مراتب تشکیلاتی، هرگز فرمانده و سرباز و تفاوت های فی ما بین و نیز اجرای اوامر فرمانده توسط فرمان بر معنا نخواهد شد به عبارت دقیق تر سیستم فرمانده- فرمانبری مستلزم تشکیلات است. ضمن آنکه در تحلیل ساختار سازمانی هر تشکیلاتی برای تبیین ماهیت آن تشکیلات باید به بررسی عوامل صف و ستادی و رابطه فی مابین آنان پرداخت؛ تشکیلات براندازی نرم نیز از این اصول مستثنا نیست. تشکیلات براندازی نرم که هدف غایی خود را تغییر فیزیکی و در صورت عدم امکان، تهی کردن روح اسلامی از قالب جمهوری اسلام قرار داده بود از لایه های مختلف صف و ستادی تشکیل می شود که هر یک مأموریت ویژه ای دارد و در یک سازمان دقیق ایفای نقش می کند. هر یک از بخش های تشکیلات نقش فرماندهی و پشتیبانی نسبت به بخش پایین تر را بر عهده دارد و بخش پایینی وظیفه اجرایی کردن دستورات ستاد مافوق را به صورت عملیاتی به عهده می گیرد. در واقع ستاد به مثابه مغز بدنه است و صف به مثابه بازوان تشکیلات که فرمان دست بالا را به شکل اجرا و عمل معنا می کند. لذا صف و ستاد تشکیلات براندازی نرم به طریق زیر متصور است:

1- صف (پیاده نظام) سازمان رأی

2- ستاد مرکزی (عوامل میدانی) شواری سیاستگذاری (کمیته) بخش ضدّ امنیت / بخش پشتیبان مالی/ بخش همیار خارجی/ بخش رسانه‌ای-  سایبری / بخش انتخاباتی قسمت وسیعی از عوامل میدانی تشکیلات (ستاد مرکزی) و نیز قسمتی از عوامل بدنه (صف) در کوران فتنه بازداشت شده و طی سلسله دادگاه هایی به اعترافاتی پرداختند که مبیّن همین دسته بندی است.

1. سازمان رأی

نیاز مبرم به جذب گسترده نیروی انسانی به امید صف سازی برای تشکیلات و به بهانه غلبه بر محبوبیت نظام و در صورت شکست، دسترسی به مقاصد خیابانی در فاز اول عملیات انقلاب مخملی واضح می نمود. از این رو شورای سیاستگذار تشکیلات از مدّت ها پیش به تکاپو افتاده بود تا با استفاده از تجارب گوناگون از جمله: 1. مکانیزم تبلیغاتی احمدی نژاد در انتخاب نهم ریاست جمهوری (تبلیغات چهره به چهره) 2. انقلاب های مخملین در کشورهای حوزه قفقاز و بالکان 3. نحوه جذب نیرو در شبکه‌های اقتصادی هرمی چون گلدکوئیست و 4. سازماندهی نیرو در سازمان منافقین؛ دست به تأسیس «سازمان رأی» بزند. متعاقب این تلاش سازمانی، ستادهای تبلیغاتی دوم خردادی ها بر اساس جاذبه‌های جنسی و رابطه باز دختر- پسر شکل می گیرد. از این منظر نباید تعجّب کرد که کارکرد روابط باز جنسیتی هم در سازمان مجاهدین خلق و هم در فرقه ضالهّ بهائی با نحوه جذب دوم خردادی ها شبیه باشد؛ چرا که بدنه قابل توجّهی از جوانان این ستادها با دو مجموعه بالا اشتراک منابع انسانی داشتند. بر این اساس شناسایی و سازماندهی دختران سرشاخه از حدود 3 سال قبل از سال88 کلید خورد تا دخترانی با جذابیت های کاذب از محافل مختلف مثل خبرگزاری ها به تشکیلات دعوت شوند. بعدها تیم های 5 یا 6 نفره که بین آنها حداقل یک یا دو دختر حضور داشتند در جریان راهپیمایی های تبلیغاتی قبل از رأی گیری و بعد از رأی گیری رخ می نماید که نظامشان قبل از انتخابات به وسیله سینما رفتن، کوهپیمایی، تفریحات مشترک و بالاخره ساعت ها بحث و صحبت مختلط و روابط سنگین عاطفی، قوام یافته بود. از سوی دیگر صدور کارت عضویت ستاد در دو وضعیت عادّی و فعّال و پرداخت پول نقدی از 50 تا 100 هزار تومان به صورت روزانه برای اعضای فعال، رغبت بیشتری را برای ادامه فعالیت ایجاد می نمود.

1. تزریق نفرت نسبت به طرفداران نظام (که در انتخابات 88 بیشتر در جرگه طرفداران کاندیدای پیروز جمع شده بودند) و خواندن آنها به صفاتی چون متحجّر، خشک مقدس 2. ایجاد روحیه آنتی احمدی نژاد در سازمان رأی از طریق سر شاخه ها 3. شیوع اپیدمی مستندنمای وقوع تقلب گسترده در انتخابات و 4. تمرین حضور خیابانی و راهپیمایی های انتخاباتی چون زنجیره انسانی و میدان نشینی های شبانه در نقاط اصلی شهر؛ در حقیقت زمینه ساز فاز اوّل عملیات شد. در متن کیفر خواست عمومی دادگاه چهارم آمده «این رفتار غیرقانونی و به صحنه کشاندن هواداران برای برخورد با دولت قانونی موضوعی اتفّاقی و از سر احساسات ناشی از شکست در انتخابات نبوده بلکه بر اساس اسناد موثق موجود، استراتژیدائمی این حزب آشوبگر ]مشارکت[ می باشد که فشار از پایین و چانه زنی از بالا به عنوان شعار محوری که بارها توسط سران آن تکرار شده است. در این راستا با ایجاد سازمان ها و گروه های غیر قانونی بدون ثبت در وزارت کشور با اقتباس از روش گلدکوئیستی بنام های سازمان رأی، موج سوم، گروه 88  از جمله آنهاست.» سعید حجاریان می گوید: «این سازمان به صورت خوشه ای و مانند گلدکوئیست می باشد. طراح آن آقای میردامادی بود و با طرح آن در دفتر سیاسی ما به آن رأی دادیم و آن را تأیید کردیم.» ساده اندیشانه است که فکر کنیم سازمانی با سال ها صرف انرژی و زمان در حال حاضر به راحتی از بین رفته باشد، سازمان رأی مورد اشاره فقط مأموریت درون انتخاباتی و درون خیابانی بین تاریخ 10 خرداد تا 9 دی سال 88 را نداشته است چه بسا هم اکنون نیز مأموریت های گوناگونی داشته باشد. در این راستا مهرداد اسلانی (متهّم اقدام علیه امنیت کشور، تخریب و آتش زدن اموال عمومی و) حین دفاعیاتش می گوید: «موضوع تقلب از سوی برخی شخصیت های نظام مطرح شد و همین ها بودند که کمیته صیانت از آراء را تشکیل داده اند؛ بر همین اساس ما به آنها اعتماد کرده و فریب خورده ایم. یکی از سیاسیون گفته ما نخبگان سیاسی هستیم و اینها اغتشاشگر هستند، من تعجب می کنم چطور قبل از انتخابات به ما بهاء می دادند و امروز این حرف ها را در مورد ما می زنند در انتخابات سوم شوراها یکی از آشنایان به من گفت تعدادی اسم برای عضو در سازمان رأی به او بدهم و من پس از آن دیگر هیچ فعالیتی نداشته ام.»

در ادامه در اینجا به اختصار به مهمترین بخش های ستادی جریان فتنه اشاره می شود.

2. شورای سیاست گذاری (کمیته)

در جریان براندازی شورای سیاستگذار به تبیین چرایی حرکت (تئوری) و چگونگی حرکت (استراتژی) می پردازد. در واقع این شورا نقش فرماندهی عوامل میدانی و بخش های ستاد را به عهده دارد یعنی وقتی تدبیر دست بالایی به مجموعه تشکیلات می رسد اولین نهادی که موظف است این تدبیر را در دو مرحله تئوری و استراتژی برای بقیه عوامل معنا کند و آنها را سر خط نگه دارد و از این طریق هیجان را به لایه های پایین سیلان دهد؛ شورای سیاستگذاری است. کسانی چون بهزاد نبوی، حجاریان، کیان تاجبخش، عطریانفر، امین زاده و میردامادی در حوزه های تخصصی خود به توجیه نیروهای بخشی می پردازند و این سیر ادامه دارد تا به آخرین حلقه تشکیلات یعنی پیاده نظام برسد. کیان تاجبخش نفوذی بنیاد سوروس به عنوان تکنسین انقلاب های مخملین می گوید: «عوامل اصلی اغتشاشات 88 مجموعه دستگاه های پنهان و نیمه پنهان و حتی مخفی و سرویس های اطلاعاتی آمریکا و برخی کشورهای غربی بودند و انتخابات یک بهانه و فرصتی برای انجام یک نوع برنامه از پیش تعیین شده برای اجرای انقلاب انتخاباتی با استفاده از تاکتیک های مختلف همچون ایجاد شبهه در خصوص صیانت از آراء و زیر سئوال بردن نظام انتخاباتی و نهادهای برگزار کننده انتخابات، پیگیری شد.»

3. بخش ضدّ امنیت

این بخش متشکل از سابقه داران امنیتی است. کسانی که طی 16 سال با حضور در نقاط استراتژیک نهادهای امنیتی همچون وزارت کشور، وزارت اطلاعات و شورای عالی امنیت ملی و با مطالعه مفصل در مورد راه های مبارزه با شورش های خیابانی، اعتراضات و مطالبات مدنی؛ نقاط کور سیستم انتظامی و امنیتی فعلی را به خوبی می دانستند، لذا چیدمان پیاده نظام و سازمان رأی را در نقاط مختلف شهری و زمان های مختلف طوری تنظیم می کنند که بیشترین آسیب و کمترین تلفات را داشته باشد و نیز جمعیت موجود مخالف را چند برابر آنچه که هست نشان دهد.

4. بخش همیار خارجی

عوامل بیگانه در جریان این دست انقلاب های انتخاباتی، بیشترین سود را حاصل و برای اهداف بعدی از آن استفاده می کنند. بر اساس این منطق و برای عملی کردن جزئیات ایده های براندازی که نسخه کلیّ خارجی است در جریان عملیات سال 88، حضور نیروهای دست چندم سفارتی و خبرنگار برای جاسوسی معنا شد. تاجبخش در دادگاه می گوید: «دریک مورد رزاقی از دوستان آقای حجاریان از سوروس بیش از 300 میلیون تومان برای عملیاتی کردن یک برنامه 5 ساله دریافت کرده که این رقم از طریق یکی از مؤسسات پوششی هلندی پرداخت شده بود.» رسام، تحلیلگر ارشد سفارت انگلستان در دادگاه ضمن یاد کردن از عطریانفر، سعید لیلاز و شمس الواعظین به عنوان مرتبطین مهم خود، می گوید: «من در طول 5 سال اخیر 130 مرتبط با سفارت انگلیس و طی یکسال 50 نفر دیگر را جذب کرده ام و از طریق قرارها و ملاقاتی که با آن ها در رستوران ها و کافی شاپها می گذاشتم، اطلاعات مورد نیاز را کسب می کردم.» او درباره حضور الکس، دبیر اول سیاسی سفارت انگلیس در ستادهای اتخاباتی می گوید: «در تهران به ستاد آقای موسوی رفته و با مسئولان تبلیغاتی و مشاورین وی جلسه داشت. ملاقات هایی را نیز با اعضای حزب اعتماد ملی داشتیم که این تماس ها در مراحل بعد و دوران اغتشاشات نیز ادامه پیدا کرد.» درباره دومنیک، دبیر سوم سفارت انگلیس از حضور او با لباس سبز بین تجمع کنندگان خبر داده و می گوید: «تلاش این بود که این انتخابات نقطه عطفی برای اقدامات آینده باشد تا نظام یا مجبورتغییر رفتار شده و یا کلیت آن تغییر کند.»

5. بخش رسانه ای - سایبری

این بخش از ستاد مرکزی با استفاده از ابزارهایی چون مطبوعات در حوزه رسانه های مکتوب، شبکه های تلویزیونی، سایت، وبلاگ و ایمیل در حوزه دیداری و سایبری و نیز پخش گسترده SMS و شبنامه های بی نام و نشان؛ عهده دار پخش تئوری تشکیلات، در کلان جامعه است و به فضاسازی و انجام جنگ روانی می پردازد. سیستم رسانه ای تشکیلات برای سر خط کردن پیاده نظام و ملحق کردن قشرهایی از مردم در کنار سازمان رأی عمل می نماید تا جایی که اکثر بازداشت شدگان حین اعترافات خود را فریب خورده رسانه ها و دروغ تقلب می دانستند. در کیفرخواست دادگاه چهارم که ماحصل اعترافات مستند و حقوقی بازداشت شدگان و اطلاعات موثق است، آمده: «برای احراز بیشتر موضوع به گزارش موثق کاملاً مستندی که در جلسه ساعت 18:00 روز 21 خرداد 88 در محل ستاد قیطریهّ به ریاست آقای امین زاده تشکیل شده اشاره می کنم؛  در این جلسه که با ترکیب چند تن از اعضای اصلی یا مرکزیت حزب مشارکت از جمله آقایان تاج زاده، و همچنین مرکزیت سایر احزاب مانند کارگزاران و مجاهدین انقلاب از جمله آقایان عطریانفر، هدایت آقایی، عرب سرخ و علی هاشمی و با حضور مسئولان شاخه های جوانان و گروهک های غیر قانونی خود ساخته برای حضور خیابانی مانند ستاد پویش و 88 تشکیل می گردد، ابتدا علی هاشمی با ارائه نظرسنجی مجعولی که بیشتر به نظرسازی برای دنبال کردن مقاصد خاص شباهت دارد، تلاش می کند اکثریت اعضای جلسه که جوانان ناپخته و تازه وارد به عرصه سیاسی بوده اند را به اوج هیجان و آمادگی برای درگیری پس از انتخابات برساند. علی هاشمی می گوید: در مجموع موسوی 18 میلیون و احمدی نژاد 10 الی 11 میلیون رأی دارد و اگر غیر از این شود حتما تقلب شده است و باید به یک سری کارهایی دست بزنیم. به دنبال گزارش های مجعول و تحریک کننده، جوانان حاضر در جلسه که بنا به اقتضای طبع جوانی، شور عدالتخواهی بیشتری دارند واکنش های تند و شدیدی را در ساعات پس از رأی گیری پیشنهاد می دهند.»

قسمت اعظم فعالیت های مربوط به جنگ نرم مربوط است به عملیات روانی- رسانه ای و در واقع این رسانه ها هستند که بیشترین نقش را به منظور جهت دهی افکار عمومی ایفاء می کنند. به طور مثال سایت کلمه سبز طبق دستور شورای سیاستگذاری در صفحه اصلی خود مردم را دعوت به حضور در نقطه ای از شهر می کند، متعاقب آن بخش انتخاباتی با اعلام این خبر به سازمان رأی به ساماندهی اعضاء می پردازد و دستورات ضدّ امنیت را نیز به سازمان رأی تسرّی می دهد. شعارهای مطرحی و اینکه اعتراضات با چه جمله ای شکل بگیرد توسط رسانه به شرکت کنندگان در اعتراض آموزش داده می شود.

6. بخش انتخاباتی

بخش انتخاباتی که بیشتر متشکل است از ستادهای انتخاباتی قبل از انتخابات به تمرین و ساماندهی می پردازد و در روز مقتضی به عملیات می پردازد. ستادهایی چون پویش، ستاد 88، موج سوم و ستادهای انتخاباتی کاندیداهای ریاست جمهوری از این دست هستند. این ستادها طبق اعترافات بازداشت شدگان از روزهای پایانی دولت اصلاحات شروع به سازماندهی کرده اند و این کار با محوریت تشکیل سازمان رأی ادامه داشته است. ستادهای انتخاباتی قبل از رأی گیری موظف بودند فضایی را مهیا کنند که شرایط برای اعتراضات بعد از انتخاباتی آماده شود لذا در تمامی شهرها به انجام راهپیمایی های انتخاباتی، شب نشینی در میادین اصلی شهر، شایع کردن شعارهای انتخاباتی سازگار با شعار اعتراضی بعد از انتخابات و از این دست رفتارهای جهت دار تبلیغاتی دست می زند. در واقع آنچه تبلیغات ریاست جمهوری موسوی در آن ایام نامیده می شود، مانوری برای اغتشاشات بعد از 22 خرداد بوده است. ستادهای انتخاباتی همچنین وظیفه پخش محصولات بخش رسانه ای - سایبری بین افکار عمومی را دارند. اینچنین است که CD تخریبی 90 سیاسی در زمان کوتاهی در اکثر نقاط شهر تهران و بعد هم در بیشتر شهرهای کشور پخش می شود، چیزی که به شهادت آمارهای علمی صدا و سیمای جمهوری اسلامی کاهش محبوبیت احمدی نژاد در تهران را بصورت دفعی به ارمغان آورد. رواج دادن شعارها و اتیکت های تبلیغی از دیگر وظایف ستادهای انتخاباتی است، شعارهایی چون تقلب، متحجربودن طرفداران نامزد مقابل، ناکارآمدی دولت مستقر، فساد اخلاقی رئیس دولت مستقر؛ از هدف های این نوع شعارپردازی طی دوران انتخابات ایجاد شکاف بین مردم بود تا از این طریق با استفاده از حس تنفری که در بین طرفداران موسوی از کاندیدای مقابل و طرفداران او شکل گرفته به پروژه نا امن سازی شهر بعد از انتخابات و نیز به پروژه ایجاد حاکمیت دوگانه کمک شود. پروژه ناامن‌سازی با شعارهای ضد بسیج نوعی صف بندی اجتماعی در تهران را به ارمغان آورد.

ایدئولوگ ها و متفکران فتنه 88 چه کسانی بودند؟

لایه رهبری عملیات براندازی نرم و تشکیلات آن ساختار تشکیلات را کامل و منطقی می کند. از آنجا که براندازی نرم یک طراحی آمریکایی برای تغییر رژیم در کشورهای هدف است لذا برای آنکه نسخه آمریکایی بتواند قابلیت نصب بر فضای نرم کشورهای هدف را داشته باشد به یک زبان بومی احتیاج دارد، چرا که مردمان این کشورها با دیدن دست بیگانگان آنها را به راحتی پس می زنند و از طرف دیگر نیز محدودیت های قانونی اجازه تحرک را به نهادهای براندازی نرم آمریکایی نمی دهد. اینجاست که عوامل بومی یا همان رهبران براندازی نرم تحت عنوان تکنسین های بومی نصب سیستم عامل تغییر رژیم وارد میدان می شوند تا ایدئولوژی غربی که در جوامع مورد نظر نامطبوع است با استفاده از ابزار محبوبیت شان بین مردم و نیز مقبولیت شان در هیئت حاکمه به یک گفتمان رایج تبدیل شود، چیزی که در دوران سازندگی تحت عنوان توسعه و در دوران اصلاحات تحت عنوان جامعه مدنی و آزادی به خورد جامعه داده شد. پروژه ای که بیشتر تحت نام حاکمیت دوگانه شناخته شده است. در این پروژه قشری از جامعه که اکثرا خرده بورژواهای شمال شهر تهران هستند در حاکمیت به جستجو می پردازند و فردی را برای تبعیت پیدا می کنند که منطبق بر مدل زندگی خودشان باشد و از دیگر سو نیز قشر متدین- سنتی و طبقات متوسط و پایین جامعه نیز همچنان به تبعیت از ولی فقیه می پردازند. متأسفانه مستند عینی این پروژه در تهران به نمایش درآمد، آنجا که اکبر هاشمی رفسنجانی به نماز جمعه ایستاد و دختران و پسرانی که تا به حال حتی یک بار هم در نماز جمعه شرکت نکرده بودند با کفش و در کنار همدیگر به نماز ایستادند. یحیی کیان تاجبخش در این باره می گوید: ریشه این شورش ها و عملیات ها به گذشته دور بر می گردد که نهادهایی در آمریکا از 40 سال قبل برای پیشبرد برنامه های براندازانه در قالب ترویج دموکراسی یا تغییر رژیم ها تأسیس شدند و منشأ تفکر و ایدئولوژی آنها چندین اتاق فکر در آمریکا مانند مؤسسه رند، میراث آمریکایی و پروژه قرن جدید آمریکاست که تلاش می کنند ایدئولوژی آمریکایی را به عنوان ایدئولوژی برتر مطرح کنند. عوامل مستقیم فعّال در پروژه ردیف2 آقایان ناصر هادیان و هادی سمتی از اساتید دانشگاه بودند که به سوئد و سوئیس می رفتند . احزاب سیاسی اصلاح طلب مانند حزب مشارکت از طریق این افراد با نهادهای آمریکایی ارتباط برقرار می کردند و اشخاصی چون تاج زاده و حجاریان از طریق عوامل پروژه مذکور در قالب پروژه های تحقیقاتی و عملیاتی با بنیاد سوروس و مؤسسات فعّال انقلاب رنگین ارتباط برقرار می کردند .کسانی که برای گفتگو دعوت می شدند، از سوی بنیاد هایی مانند سوروس و پیلفر حمایت مالی شدند و هر چند وقت یک بار در سوئد و سوئیس دور هم جمع می شدند و در قالب پروژه ردیف 2 با هم گفتگو داشتند. عطریانفر از سران حزب کارگزاران در سال 75 به دعوت سوروس در رأس هیئتی رسانه ای به آمریکا سفر کرد و در آنجا با شخص سوروس ملاقات کرد و روند تعامل اصلاح طلبان با مؤسسات آمریکایی از همانجا آغاز شد.» لذا رهبران سیاسی- فکری براندازی تحت عنوان مجسمه تمام عیار ایدئولوژی غربی سعی می کنند عملیات خالی کردن نظام از محتوا به صورت خزنده را دنبال کنند و در واقع به جهت دهی افکار عمومی بپردازند و فکر بیرونی را به صورت قابل پذیرش برای آن ملت وارد کشور کنند. کسانی چون موسوی خوئینی ها، خاتمی، موسوی و تا حدودی کروبی به عنوان نفرات اصلی، نقش رهبری براندازی نرم را در کشور ایران بازی کرده اند. از این جهت چون رهبران براندازی مهمترین عامل تقابلی با پروژه خود را در ساز و کار ولایت فقیه می بینند بنابر این تدبیر واحد تشکیلات براندازی نرم یک جمله کلیدی است که اغلب اعضای ستادی درصدد رسیدن به آن هستند: «جمهوری اسلامی بدون نهاد ولایت فقیه یا با یک ولایت فقیه تضعیف شده و تشریفاتی!»

 

  • گروه خبری : رویدادها
  • کد خبر : 48388

نظرات

0 نظر برای این مطلب وجود دارد

نظر دهید